آغاز نگارش «تاریخداران بیتاریخ (روایتی از معنا تا بیمعنایی)» – سفری در دل اسطوره و مدرنیته.
در سپیدهدمی کهن، پیش از آنکه واژهها بر لبان شکوفه کنند، پیش از آنکه زمان زنجیرهای سنگینش را بر اندیشه فروبندد، انسان در پرتو لرزان آتش غارها مینشست؛ مینگریست، میشنید، و گوش جان به رازهای بیکران جهان میسپرد. آنجا، اسطورهها میجوشیدند، میدرخشیدند، و میرقصیدند؛ چون شعلههای آتش که از دل تاریکی برمیخاستند و آسمان اندیشه را روشنی میبخشیدند. معنا، همچون هوایی زلال، در ریههای آدمی میدوید و هر نفس، تپشی بود برای روایتی بیپایان.
هزارهها گذشت. برجها بر آسمان روییدند. هیولاهای شیشهای دل ابرها را خراشیدند. معبدهای پولادین در شهرهای بیخواب قد برافراشتند و مهی سرد و خاکستری بر چهره شهرها نشست. انسان، سرگشته در کوچههای تنگ بتن و آهن، همچنان در جستوجوی همان معنا ماند. در حجم سنگین غوغای زندگی مدرن، پژواک اسطورهها خاموش شد، خاموش و گم، و آینه روح انسان معاصر ترک برداشت و فرو ریخت.
تاریخداران بیتاریخ ـ روایتی از معنا تا بیمعنایی ـ نه کتابی برای ورق زدن، که آیینی برای عبور است؛ عبور از مرزهای زمان و مکان، از رؤیا به کابوس، از شکوه به خلأ. پلی است افراشته از کوههای سترگ دیروز تا پرتگاههای لغزان امروز؛ پلی از واژه، از تصویر، از اندیشه؛ پلی که خواننده را به ضیافتی دوباره با خدایان فراموششده دیروز و سایههای سنگین امروز فرا میخواند.
هر فصل، صحنهای است که در آن سنگهای کهن و شیشههای مدرن شانهبهشانه میایستند. هر سطر، فانوسی است در راهرویی تاریک که به تالارهای پنهان تاریخ میرسد. این سفر، نه آغاز دارد و نه پایان؛ چرا که قلب معنا، جاودانه در میانه راه میتپد.
پس برخیزید و همراه شوید؛ در شعله خاموشنشدنی اسطورهها بار دیگر چهره جاودانه انسان را بجویید؛ چهرهای که در آینه این روایت، از اعماق تاریکی و نور، خویشتنِ گمشده شما را بازمینمایاند… و بازمیآفریند.
- ۰ نظر
- ۳۱ شهریور ۰۴ ، ۰۱:۲۵