زمین

زمین را دوست بداریم

زمین

زمین را دوست بداریم

سلام خوش آمدید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رود و انسان» ثبت شده است

دختر نشسته بر لب رود

در گذر بیش از سه دهه حضور در عرصه‌ی مستندسازی، بارها در پیشگاه رود کارون ایستاده‌ام؛
رودی که از فراز کوه‌های کهن سرچشمه می‌گیرد و همچون رشته‌ای زرین، پهنه‌ی دشت‌ها را درمی‌نوردد.

کارون، جان زمین را به تپش درمی‌آورد و شکوه طبیعت و تاریخ را در آغوش می‌پرورد.
من در قاب تصویر، جلوه‌های شکوهمند او را ثبت کرده‌ام و هر بار با موسیقی و کلام، کوشیده‌ام سرود جاودانه‌اش را به زبان هنر بازآفرینم.

امّا در سالیان اخیر، نجوایی ژرف در درونم برخاست؛ زمزمه‌ای که از اعماق آب‌ها می‌آمد و راز خویش را آشکار می‌کرد:
«کارون تنها آن نیست که در چشم می‌بینی یا با گوش می‌شنوی.
اگر حقیقت مرا می‌طلبی، باید به سفری دیگر پای نهی؛ سفری نه در جغرافیا، بلکه در بیکران فلسفه و معنا.»

در پرتو این ندا، چشم ظاهر را فرو بستم و چشم باطن را گشودم.
آنگاه قطره‌ای پدیدار شد؛ کوچک و بی‌آلایش، اما حامل راز نهان آفرینش.
قطره‌ای که از آغوش دریا برخاسته بود و در جست‌وجوی بازگشت، راهی جاودانه را آغاز کرد.

قطره از سپیده‌دم مه‌آلود گذشت، از کوه‌های افسانه‌ای و جنگل‌های کهن عبور کرد
و به سرزمینی رسید که تاریخ و اسطوره در آن درهم تنیده بودند.

در آن سرزمین، الهه‌ای از آب و نور زاده شد: آرینا؛
چهره‌ای نه از خاک، بلکه از جوهر آب و پرتو آسمان.
گیسوانش چون جویباران نقره‌ای روان، و دیدگانش آینه‌ی آسمان و زمین بود.

آرینا با کارون هم‌سفر شد، و از پیوند او با رود، حقیقتی نو پدید آمد: آرینارود.
این رود، نه تنها جریان آب، که حافظ سرودها، آیین‌ها و یادگار نسل‌ها شد.
آرینارود، تجسم پیوند انسان، طبیعت و اسطوره گردید؛ راهی به سوی جاودانگی و پرده‌ای از رازهای نهان هستی.

و آنگاه که مرز میان من و رود فرو ریخت، دریافتم:
من در کارونم و کارون در من است.
این حقیقت، نه تمثیلی گذرا، بلکه پیمانی جاودانه میان من و رود بود؛
بیانی از پیوندی که از بند زمان و مکان فراتر می‌رود،
و یادآور آن است که رود، شاهرگ حیات و روح زندگی است.

  • امرالله محمودی

نقش گرز رستم

آغاز نگارش «تاریخ‌داران بی‌تاریخ (روایتی از معنا تا بی‌معنایی)» – سفری در دل اسطوره و مدرنیته.
 
در سپیده‌دمی کهن، پیش از آن‌که واژه‌ها بر لبان شکوفه کنند، پیش از آن‌که زمان زنجیرهای سنگینش را بر اندیشه فروبندد، انسان در پرتو لرزان آتش غارها می‌نشست؛ می‌نگریست، می‌شنید، و گوش جان به رازهای بی‌کران جهان می‌سپرد. آن‌جا، اسطوره‌ها می‌جوشیدند، می‌درخشیدند، و می‌رقصیدند؛ چون شعله‌های آتش که از دل تاریکی برمی‌خاستند و آسمان اندیشه را روشنی می‌بخشیدند. معنا، همچون هوایی زلال، در ریه‌های آدمی می‌دوید و هر نفس، تپشی بود برای روایتی بی‌پایان.
 
هزاره‌ها گذشت. برج‌ها بر آسمان روییدند. هیولاهای شیشه‌ای دل ابرها را خراشیدند. معبدهای پولادین در شهرهای بی‌خواب قد برافراشتند و مهی سرد و خاکستری بر چهره شهرها نشست. انسان، سرگشته در کوچه‌های تنگ بتن و آهن، همچنان در جست‌وجوی همان معنا ماند. در حجم سنگین غوغای زندگی مدرن، پژواک اسطوره‌ها خاموش شد، خاموش و گم، و آینه روح انسان معاصر ترک برداشت و فرو ریخت.
 
تاریخ‌داران بی‌تاریخ ـ روایتی از معنا تا بی‌معنایی ـ نه کتابی برای ورق زدن، که آیینی برای عبور است؛ عبور از مرزهای زمان و مکان، از رؤیا به کابوس، از شکوه به خلأ. پلی است افراشته از کوه‌های سترگ دیروز تا پرتگاه‌های لغزان امروز؛ پلی از واژه، از تصویر، از اندیشه؛ پلی که خواننده را به ضیافتی دوباره با خدایان فراموش‌شده دیروز و سایه‌های سنگین امروز فرا می‌خواند.
 
هر فصل، صحنه‌ای است که در آن سنگ‌های کهن و شیشه‌های مدرن شانه‌به‌شانه می‌ایستند. هر سطر، فانوسی است در راهرویی تاریک که به تالارهای پنهان تاریخ می‌رسد. این سفر، نه آغاز دارد و نه پایان؛ چرا که قلب معنا، جاودانه در میانه راه می‌تپد.
 
پس برخیزید و همراه شوید؛ در شعله خاموش‌نشدنی اسطوره‌ها بار دیگر چهره جاودانه انسان را بجویید؛ چهره‌ای که در آینه این روایت، از اعماق تاریکی و نور، خویشتنِ گمشده شما را بازمی‌نمایاند… و بازمی‌آفریند.

  • ۰ نظر
  • ۳۱ شهریور ۰۴ ، ۰۱:۲۵
  • امرالله محمودی

از آسمان، قطره‌ای فرو می‌چکد؛ در آینه‌ی چشمه چشم می‌گشاید و در مسیر تقدیر، با کارون هم‌پیمان می‌شود. هر موج، زمزمه‌ای‌ست از عهدی کهن میان انسان و رود—پیمانی که در ژرفای زمان تنیده شده و تا ابد جاری‌ست.

«آرینا‌رود» تازه‌ترین آفرینش امرالله محمودی است؛ سفری اسطوره‌ای و افسانه‌ای از دل فرهنگ و طبیعت ایران، جایی که کارون نه تنها رودی جاری، که هم‌نفسِ روح و وارثِ جاودانگی است.

با زبانی فاخر، تصویری زنده و ساختاری معناگرا، این اثر مرز میان اسطوره و واقعیت را می‌زداید و جهانی می‌آفریند که ریشه در ماهیت و هویت بومی دارد و افق‌های جهان‌شمول را می‌گشاید. پیام عشق به سرزمین، پاسداشت میراث، و احترام به طبیعت، خواننده را به تأملی فلسفی و ژرف در معنای بودن و پیوند با هستی فرا می‌خواند.

و فراتر از روایت… «آرینا‌رود» ظرفیتی‌ست برای زاده‌شدن در قالب‌های دیگر: فیلمی فاخر، مستندی فرهنگی، یا تجربه‌ای چندرسانه‌ای که بتوان در آن قدم زد، صدای امواجش را شنید، و در آسمانش عشق و هستی را یافت. جهانی که می‌توان با آن نفس کشید، در آن غوطه‌ور شد، و هر بار، پرده‌ای تازه از معنا را کشف کرد.

این رمان، برآیند نگاهی ژرف و خلاقانه است؛ سندی زنده از یگانگی انسان و رود، و دعوتی به سفری که از زمین آغاز می‌شود و تا کرانه‌های بی‌پایان امتداد می‌یابد—سفری که با هر بارِ خواندن، قطره‌ای دیگر را به اقیانوسِ اندیشه و معنا می‌افزاید.

و آفریننده اثر، هم نوا با صدایی که از ژرفای کارون برمی‌خیزد، می‌گوید:
«کارون در من است و من در کارون»

  • ۰ نظر
  • ۲۴ شهریور ۰۴ ، ۰۰:۳۶
  • امرالله محمودی
زمین

مهر زمین نشانه‌ای آشکار از مهربانی خداوندگار یکتاست، بیایید با زمین دوست باشیم.
نویسنده وبلاگ: امرالله محمودی