نینواز، اندوهش را در زخم کهنهی نی فرو میریزد، و جهان از نالهی او میلرزد.
نغمهاش، فریاد پرندهای گمشده است که از قفس آهنین میگریزد و خطی از دلدادگی بر سپهر بیپایان آبی میکشد.
مردی غمگین بر بالین غم نشسته است؛
دریایی در چشمانش خفته،
و خروش خاموش هزاران رود در دلش میجوشد.
او با اندوه میخواند،
برای دلدادهاش،
آنکه گیسوانش را با تاریکی شب درآمیخت،
و در سیاهی گم شد.
- ۰ نظر
- ۱۷ مهر ۰۴ ، ۲۲:۰۹