- ۰ نظر
- ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۰۱
به نام خدا
طرح سریال فاخر
مردی با چادر سپید
وقتی که توسط استاد گرانقدر و ارجمندم جناب آقای گودرز هوشمند با شخصیت فرزانه و نا تکرار محمد بهمن بیگی آشنا شدم از دو سو غم و افسوس جان و روان مرا فرا گرفت .
ابتدا آنکه چرا شخصیتی این چنین والا در جامعه ی خویش ناشناخته مانده است و دومین تاسف که برای من جان گدازتر است آنکه چرا کسانی که شخصیت بی مانند این بزرگ مرد تاریخ معاصر را می شناسند و از جنس او هستند در سکوتی کشنده فرو رفته اند !؟
روی سخن بنده با قشقایی هاست . چرا جامعه ی بزرگ قشقایی که من در اینجا عمداً به آنان ایل نمی گویم ( چرا که فراتر از ایل می باشند ) نسبت به مطرح کردن سیمای محمد بهمن بیگی که ستاره ی فروزان آسمان قشقایی هاست در رسانه های داخلی و خارجی همت کافی ندارند!؟
بهمن بیگی شخصیتی سرشار از شهامت ، دلبستگی ، غیرت و همت بود و عشقی سوزان و فروزان نسبت به عشایر داشت . محمد ، خدمتی پیامبر گونه و بی بدیل به جامعه ی عشایری نمود . اکنون نوبت این جامعه است که پاسخی درخورتوجه و شایسته به این شخصیت وارسته بدهد .
شرکت فیلم سازی سیما نگار قاب طلایی در افق کارهای فاخر این شرکت ؛ ساخت سریال مردی با چادر سپید را طراحی و تدوین نموده است . باتوجه به این که هزینه ی تولید این اثر جاودانه و ارزشمند فراتر از امکان سرمایه گذاری خصوصی این شرکت می باشد . لذا سیما نگار قاب طلایی از جامعه ی عشایری ؛ نهادها و ارگانهای دولتی ، شرکت های خصوصی داخلی و خارجی ، فرهیختگان ، دوستداران و شیفتگان شخصیت بهمن بیگی درخواست می نماید در جهت فراهم کردن سرمایه تولید این اثر هنری همتی به سان محمد بهمن بیگی داشته باشند .
هزینه تولید این سریال فاخر بالغ بر بیست میلیارد ریال می باشد .
با سپاس فراوان
امرالله محمودی
مدیر عامل شرکت فیلم سازی سیما نگار قاب طلایی
به نام خدا
شرکت فیلم سازی سیما نگار قاب طلایی
✓ شماره ثبت شرکت : 12868
✓ شماره ملی شرکت : 14007242422
✓ دارای مجوز رسمی فعالیت به شماره 40/96/8257
از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
کارهای حرفه ای را به حرفه ای ها بسپارید
شرکت فیلم سازی سیما نگار قاب طلایی ازآفرینش ایده تا ساخت آثاری ماندگار و خلاقانه در کنار شما ایستاده است .
راه های تماس با این شرکت :
📞 تلفن :
09190081176
09190082177
🌐 وبسایت :
📧 ایمیل :
sima@simanegar.org
📱 تلگرام :
telesima
📷 اینستاگرام :
tvsima
به نام خدا
شرکت فیلم سازی سیما نگار قاب طلایی
امرالله محمودی با پنچ سال فعالیت تجربی و بیست و پنج سال فعالیت حرفه ای در زمینه ی فیلم سازی و تولیدات رسانه ای هم اکنون مدیر عامل شرکت فیلم سازی سیما نگار قاب طلایی است .
درکارنامه ی امرالله محمودی پس از سی سال فعالیت تجربی و حرفه ای آثاری رنگارنگ و متنوع در زمینه نویسندگی ، تهیه کنندگی ، کارگردانی ، تصویر برداری ، نورپردازی ، تدوین و ناظر کیفی دیده می شود .
آثار هنری نامبرده شامل تولید مستندهای طبیعت ، تاریخی ، علمی ، داستانی ، صنعتی ، شاعرانه ، اجتماعی ، بوم شناسی و مردم شناسی می باشد و از سایر فعالیت های هنری می توان به تولید نماهنگ هایی با عناوین و موضوعات متفاوت اشاره نمود .
امرالله محمودی حدود چهارسال در حوزه آسیای میانه فعالیت رسانه ای داشته است که مستندهایی مانند مسعود نامه ، با تاجیکان ، سفرنامه ی بدخشان ، لنین یا رودکی ، فردا ، مجموعه ی بهار در دیار یار ، رودکی پدر شعر پارسی ، هولبوک قلعه ای افسانه ای ، دست ها و سنگ ها ، کوه نمک ، سمرقند و بخارا برخی از آثار و فعالیت های این هنرمند در خارج از کشور می باشند .
تعدادی از آثار تولیدی ایشان به دلیل برخورداری از پشتوانه های علمی و پژوهشی و دارا بودن ظرفیت ها و استانداردهای هنری ، در جشنواره های متفاوت موفق به دریافت تندیس ، لوح و دیپلم افتخار شده اند .
امرالله محمودی با مدرک کارشناسی تولید سیما از دانشگاه صداوسیما و بهره مندی از تجربیات چند ین ساله درحال حاضر مطالعه و عملیاتی نمودن پروژه های ارزشمند ، فاخر و ماندگار را برای برنامه های آتی شرکت فیلم سازی سیما نگار قاب طلایی تهیه و تدوین نموده است ...
به نام ایزد یکتا
مخاطب عام
پس ازچند سال فعالیت تجربی درزمینه ی کارهای هنری در سال 1371 با موفقیت درآزمون استخدامی صدا و سیما ؛ شغل حرفه ای ام در رسانه ی ملی کلید خورد.
به سبب نوع نگاه واندیشه ام ازهمان روزهای آغازین فعالیت حرفه ای نسبت به بسیاری از مسائل و موضوعات ، حساسیت های خاصی نشان می دادم که دربیشتر اوقات با مخالفت و تُرش رویی همکاران به ویژه مسئولین و مدیران بالا دست قرار می گرفتم . در بعضی از مسائل آنچنان موضع و جبهه ی سخت می گرفتم که حتی مورد شماتت واقع می شدم اما هیچ گاه تمایلی برای عقب نشینی از مواضع خود نداشتم . شاید این سماجت به این دلیل بود که یک احساس درونی و برخاسته از دل به من ندایی می داد که حق به جانب بنده است . البته ناگفته پیداست که اثبات حق درجمعی که بطورتمام قــد مخالف دیدگاه شما باشند کاری طاقت فرسا و نشدنی است و چنانچه تمایلی برای به کرسی نشاندن حرف خود داشته باشید باید تاوان اتفاقات پیش بینی نشده را نیزبپردازید .
یکی ازمسائلی که همواره از دغدغه ها ی سال های فعالیت من بوده وخواهد بود نوع نگاه رسانه ها به مخاطب عام می باشد . زمان پدیدار شدن این واژه و این نوع نگاه نامعلوم نیست اما تعریفی که ازاین عبارت در ذهن عموم نقش می بندد این است که مخاطب عام دسته ای از مخاطبین رسانه ای می باشند که به دلیل کم سوادی و یا بیسوادی ؛ ضعف در امور اقتصادی ، دور بودن از پایتخت و زندگی در مناطق محروم و حتی کهولت سن ، فهم و گیرایی کمتری نسبت به سایرافراد جامعه دارند یا به عبارت بهتردر جایگاه پایین تری از مخاطبین خاص قرار دارند . این پنداشت آنگاه آزاردهنده و زجر آور می شود که عموم دست اندرکاران رسانه مجبورهستند فرم هایی را تکمیل کنند و در فرم ذکرنمایند که برنامه ی تولیدی آنان مخاطب عام را نشانه گرفته و برای این قشرازجامعه تولیداتی خواهند داشت .
من سال های سال به بضاعت فکری خود هرچه قدر کوشش نمودم که بدانم بین یک مهندس شیک پوش شاغل در یک اداره و یک پیرمرد روستایی کشاورز با دستانی پینه بسته که شناخت بسیارهوشمندانه وهوشیارانه دراشعار فردوسی ، رودکی و تاریخ کهن ومعاصرایران دارد کدامیک عام اند و کدامیک در زمره افراد خاص قرار می گیرند باید اعتراف نمایم که هنوز به نتیجه ای نرسیده ام . برای من تشخیص بین ارجعیت شخصی که با مدرک دیپلم ناقص در یک پمپ بنزین مشغول می باشد وهمچنین قاری برجسته و حافظ قرآن است و فردی که با بَخت و اقبال و یاری دوستان و آشنایان پُست وسمت مدیریتی برای خود دست و پا کرده است ؛ بسیاردشواراست . هرگزسزاوار نیست و نخواهد بود فردی با مدرک ششم ابتدایی قدیم را جزومخاطبین به اصطلاح عام قراردهیم درحالیکه اشعاراعجازگونه ی ایشان هوش ازسَرجمع فرهیختگان علم وادب می برد واساتید دانشگاه را به حیرت و شگفتی وا می دارد ... شاید شما نیز در پیرامون خود ده ها و یا صدها مورد سراغ داشته باشید و از خود بپرسید براستی مخاطب عام کیست ؟
سالهای گذشته طرح مقدماتی مجموعه تلویزیونی شاد و سرگرم کننده میهمانی را به شورای طرح و برنامه صدا و سیما ارائه نمودم . در طرح بنده بخش های متفاوتی ازجمله ساخت انیمیشن وجود داشت . درجلسه ی مربوطه مورد عتاب قرار گرفتم که ای آقا !!! برنامه ی ترکیبی تلویزیونی که برای مخاطبین عام طراحی شده چه نیازی به انیمیشن و صرف وقت و هزینه دارد . بازهم سماجت به سراغ بنده آمد وبرای تمام قسمت های مجموعه برنامه چهل و پنج قسمتی که هرقسمت نیز چهل وپنج دقیقه بود به فراخورموضوع برنامه و شخصیت و شغل میهمانان انیمیشن طراحی و تهیّه نمودم . کارساخت انیمیشن ، سخت و نفس گیر بود و گروه تولید انیمیشن را در فرصت اندک کاملاً فرسوده وخسته نمود اما پس از ارزیابی کارشناسی و نظرسنجی مردمی ، مجموعه برنامه ی میهمانی به چشم و چراغ برنامه شبکه جهان بین بدل شد و باورهمیشگی من چندین مرتبه تقویت شد که در عرصه ی کارهای رسانه ای عبارت های ساختگی مانند مخاطب عام وجود خارجی ندارند و مخاطب هرکه و هرکجا باشد فراتر از ماست و شایستگی بالا و والا دارد .
به نام پدید آورنده گیتی
زبان مادری
کمتر کسی می تواند ادعا کند که در طول زندگیش چیزی را گم نکرده باشد و برای آن گمشده ، روزها و حتی سالها غصه نخورده باشد . اجازه دهید به روزگار خوش کودکی بازگردیم . نسرین عروسک خرسی خود را گم کرده است . مهین برای ازدست دادن مداد شمعی های رنگارنگش گریان است . کبرا همه جا را برای یافتن کتاب فارسی جستجو می کند . امید نیزازیافتن توپ فوتبال کاملاً نا امید شده است . نادربرای گم شدن دوچرخه اش همه ی بچه های همسایه و مدرسه را بسان دزد می نگرد ! آه ؛ چقدراین لحظات انتظار برای یافتن گمشده ها طولانی و زجرآورمی باشند به ویژه اگر گمشده ها ارزشی فراتراز اشیاء مادی داشته باشند .
به یاد دارم چند سال پیش به همراه یک هیئت بلند پایه ایران برای تهیه گزارش مستند خبری،به شهر سمرقند - ازبکستان رفته بودم . ازجانب میزبان برنامه ای برای بازدید از یادمانهای تاریخی شهر سمرقند ترتیب داده شده بود . میهمانان سوار یک اتوبوس شیک گردشگری شدند و اتوبوس به سمت مکان های تاریخی حرکت کرد . شخصی که راهنمای گردشگری بود به زبان انگلیسی پیشینه ی سمرقند را برای هیئت ایرانی شرح می داد اما در گفتارش که در مورد تاریخ سمرقند بود نامی ازسرزمین ایران یافت نمی شد ! پس ازحدود یک ساعت گردش در شهر، اتوبوس جلوی یک مسجد ایستاد و هیئت ایرانی برای ادای فریضه نماز وارد مسجد شدند .
راهنمای تورگردشگری یک نخ سیگارروشن کرد و در گوشه ی حیاط مسجد در سایه ی خنک یک درخت کاج مشغول دود کردن سیگارشد . من ازشمایل چهره ی راهنما مطمئن بودم که او تاجیک است و زبان پارسی را می داند . بنابراین به سراغ او رفتم و به او سلام کردم . راهنما با بی تفاوتی در پاسخ گفت : Hello . به او گفتم که چرا با این که تاجیک است با ما به زبان انگلیسی صحبت می کند . او با چهره ای آشفته ، تاجیک بودن خود را انکار کرد وسعی کرد به سبب ایجاد مزاحمت ازمن فاصله بگیرد . اما من اصرار داشتم که بفهمم که او چرا با ما به زبان پارسی صحبت نمی کند . با راهنما کمی شوخی کردم و بالاخره دل او را بدست آوردم . سرانجام آن مرد خوش سیما در حالی که چهار چشمی مواظب بود کسی ما را نبیند خیلی آرام و درِگوشی گفت : اگر مدیر شرکت توریستی بفهمد که به زبان پارسی که زبان مادریم است با میهمانان و گردشگران صحبت می کنم مرا با کسرحقوق توبیخ می کند و سپس از شرکت اخراج می شوم . راهنما این باردرحالت غمگین سیگار دوم خود را روشن کرد و از وضعیت اسف بار تاجیکان درازبکستان گفت که فرزندان تاجیک نمی توانند مدرسه پارسی زبان داشته باشند و تکلم به زبان مادری اصلاً خوشایند ازبک ها نمی باشد .
دیدارازجاذبه های گردشگری شهرسمرقند ادامه یافت و راهنما در حالیکه بازهم به زبان انگلیسی توضیحاتی در مورد این شهرباشکوه به میهمانان ارائه می داد نیم نگاهی به بنده داشت . تاسف و تاثر در چهره او کاملاً نمایان بود . من تردید دارم که همه اعضای هیئت متوجه توضیحات راهنما می شدند چون او گاهی اوقات سعی داشت با به کار بردن واژه های انگیزشی و هیجانی به ویژه در خصوص شخصیت تیمور میهمانان را به هیجان بیاورد . اما در چهره میهمانان هیجانی دیده نمی شد .
سرانجام بازدید از آن شهر افسانه ای که به مروارید جهان شهرت دارد ، پایان یافت . من درانظارعموم به راهنما Good Bye گفتم . او نیز به زبان انگلیسی خداحافظی کرد و برای ما آرزوی موفقیت نمود اما در چهره اش غم فراق کاملاً هویدا بود . من هم ازتماشای چهره او غمگین شدم و احساس کردم آن مرد چه چیز گران بها و ارزشمندی را گم کرده است . غم و انده اوبه واسطه گم شدن زبان مادریش بود .
زمانی که درشهردوشنبه تاجیکستان به دیداراستاد فرزانه و دانشمند تاجیک،محمد جان شکوری رفتم در حالیکه این استاد بی نظیر در منزل فقیرانه و موقر خود برای پذیرایی در فنجان چای سبز می ریخت به من گفت آقای محمودی من همیشه احساس می کنم نیمی از پیکره خود را ندارم . اشاره استاد به از دست رفتن سمرقند و بخارا بود . آن مرحوم همواره سوگوار گمشده های هویتی پارسی زبانان بود و سرانجام با همین سوگ جان به جان آفرین تسلیم نمود . استاد گم شدن زبان مادری را غم بارترین و فاجعه آمیزترین بحران برای هرقوم و ملت می دانست . روح استاد پارسی زبانان وپارسی گویان قرین رحمت الهی باد ... .
به نام خدا
هنر سیاه نما
هنر چیست ؟ هنرمند کیست ؟
به واسطه ی پیشه و حرفه ام که قرابت تنگاتنگی با مفاهیم هنر دارد زمان طولانی کوشیدم که برای خود تعریفی دقیق و رضایت بخش از هنر و آفریننده هنر یعنی هنرمند بدست آورم . در زمان دانشجویی از اساتید بهره گرفتم ؛ چندین کتاب را زیرو رو کردم و از لغت نامه های گوناگون یاری گرفتم تا هنرمند را بشناسم و بدانم هنر چیست . اما آنچه که درنهایت دریافتم ، این موضوع بود که اشخاص به فراخوردانش و تجربه دیداری و شنیداری خود تعریفی ازهنرارائه می دهند و یافتن معنای واحد و چند خطی برای هنر بسیار دشواراست . اما دردرون مایه ی بیشتر تعاریف می توان مضامین عمیق انسانی مانند عشق ، ایثار ، ایمان ، تقدس ، تخصص و تعهد را به وضوح مشاهده کرد . بنابراین با الهام از واژه هایی که برای درک معنای هنر به کار برده می شوند ما قادر خواهیم بود شمایی کلی از سیمای یک هنرمند را بدست آوریم ؛ هنرمند کسی است که ...
شاید شما نیز یک هنرمند باشید یا اینکه هنرمندی در نزدیکی شما باشد . شاید هم عشق آتشین و سرشاراز احترام به یک هنرمند و یا جمعی از هنرمندان داشته باشید . اما آیا تا کنون درباره هنر سیاه نما و هنرمندان سیاه کار چیزی شنیده اید . مطمئن باشید آنها را می شناسید چون آنها با نقاب زیبای هنرمند درسرزمین ایران عزیزمان می چرخند .
اگر در چندین سال اخیر نگاهی ژرف به برخی از جشنواره های مطرح فیلم خارج از کشور کرده باشید به وضوح می توانید چهره این افراد را مشاهده نمایید . افرادی که با بهره گیری از ظرفیت ها ی هنر و رسانه ، همسو با سیاست های کلان برخی ازجشنواره ها ی خارجی تصاویری از فلاکت ، آشوب و آشفتگی ، فقر و تهیدستی ، بی خانمانی و سیه روزی و آینده ای کاملاً تیره و تار از مردم به ویژه نسل جوان و زنان این سرزمین ارائه می دهند .
جالب اینکه این افراد درحالیکه خود را هنرمند مردمی می خوانند وسینه چاک و شریک غم و اندوه مردم سرزمین مادری هستند در هنگام دریافت سهم خود ازجشنواره ها آنچنان لبخند ملیح بر لبانشان می نشیند چون گویی سرزمین مادری بسان بهشتی در فراسوی دیدگانشان جلوه گری می کند . سوال اینجاست که با این همه درد و مصیبت که در آثارشان از مردمان وطن خویش آفریده اند چگونه می توانند تبسمی شادمانه برلب داشته باشند و شادی آنان برای چیست ؟!
چندین سال پیش بعضی ازجشنواره های داخلی متاثرازنوع نگاه جشنواره های خارجی به نشانه های فقر و درماندگی درآثار هنرمندان توجهی خاص داشتند . به یاد دارم یکی از دوستان هنرمندم به خاطر موفقیت دررقابت جشنواره ای پدرخود را که پیرمردی فرتوت و از پا افتاده بود به عنوان سوژه برگزیده بود . پدرپیر نقش یک چوپان را بازی می کرد . چوپان بُــزچرانی بسیار فرومایه و بدبخت که در تنهایی مطلق در بیابان بی آب و علف حتی توان نداشت مگس های پیرامون خود را پراکنده کند و تعدادی از مگس ها وزوز کنان به داخل دماغ و دهان او می رفتند و پیرمرد کم بینا گهگاه به زمین می خورد و درون چاله ها ساختگی می افتاد . از دیدگاه پسر فیلم ساز و هنرمند این صحنه ها ؛ صحنه های طلایی برای جشنواره بودند !!! اجازه می خواهم که ادامه ماجرا را شرح ندهم زیرا هر صحنه آن فیلم غم انگیزتراز صحنه های دیگر فیلم برداری شده بود .
باز هم سوالی مطرح می شود برای موفقیت زود گذر خود چه چیزی را با چه قیمتی می فروشیم . غروب یک روز بهاری در سالهای دور را به یاد می آورم که پس از اختتامیه یک جشنواره فیلم نامه نویسی از باجه ی تلفن شهری در بلوار کشاورز تهران با همسرم در شهرکرد تماس گرفتم و به او گفتم فیلم نامه ی من به عنوان فیلم نامه برتر هفت سکه ی بهار آزادی دریافت کرد . همسرم با شادمانی تبریک گفت اما من در درون خویش ناراحت بودم . به همسرم گفتم احساس می کنم از شهرم برای گدایی به تهران آمده ام و در این جا محبت کرده اند و هفت سکه در کاسه ی گدایی من انداخته اند . اکنون پس از چندین سال احساس می کنم اگر کاسه ی گداییمان را دور نیندازیم همواره با ما مثل گدایان برخورد خواهد شد .
مدتی است که با خود می اندیشم چنانچه مجال و امکانی پیش آید که با بهترین تجهیزات و برترین هنرمندان ایرانی آثاری از افسانه های فاخر ادبی همچون شاهنامه ، چهره های شاخص مانند امیر کبیر ، دکتر حسابی ، پروفسور سمیعی و ... ؛ زنان و مردان برجسته و سلحشوران تاریخ این سرزمین کهن در سطح فیلم های هالیوودی آثاری خلق شود باز هم در جشنواره های خارجی افتخاری آفریده خواهد شد ؟! آیا لبخندی افتخار آمیز بر لبان هنرمندی از ایران نقش خواهد بست ؟!
سرزمین مادری فروشی نیست و پدر را نمی توان به بهای ارزان فروخت